آمیـــتیس هدیه خوب خــــــــــــدا

از شیر گرفتن دخترم

.. همینجور داره اشکام میاد پایین انگار دارم از یه چیز عزیز دل میکنم اینکه دیگه نخوام بهت شیر بدم ودیگه بوی نفستهاتو روی سینه و صورتم حس نکنم تو با صورت ناراحتیتو نشون دادی و کمی دور و ورم اومدی ولی من مثل بارون بهاری دارم اشک میریزم خدایا خودت کمکم کن خدایا کمک کن طاقت بیار دیروز ۲۹بهمن ۹۲(سه شنبه )حدودای ساعت ۳:۳۰بعد از ظهر شروع کردم به این کار با ماتیک زدنو بعدم چسپ زدن روش پریشب سینم مثل روز اول شیر دادن درد میکرد و از اون شب تا الان اینجوریه با دوستان مشورت کردم کفتن باید از شیر بیریش وقتشه قبلا هم خیلی بهمومیگفتن اطرافیان ولی میخواستم تا سه سال ی بهش شیر بدم چون نمیتونستم دوریشو روی سینم تحمل کنم با اون حالت ناز شیر خوردنش مثل بچه گربه ...
30 بهمن 1392

دوسالو یه ماهگی و کلمات جدیدتو زیز دلم

.. ۵بهمن وارد دوسال و یه ماهگی شدی دلبندم کلمات جدیدی رو یاد گرفتی که مامان فرصت نکرده اینجا بنویسه و چقدرم شیرین و دوس داشتنی اداشون میکنی بعضیاشونو قبل دوسالگی بلد شدی مثلا ای بابا رو خیلی بامزه میگی و وقتی که کاری که داری انجام نمیشه اینو با خنده میگی! وقتی میخوای مثلا دل مند به دست بیاری رو ینوک دماغم میزنی و میگی بی بی (بیب بیب) چیزی رو نخوای میگی نیخام و چیزی رو بخوای میگی ایخام خیلی بامزه بخوای خودت یا عروسکتو نازی کنی روش دست میگشی و میگی ناسی ای جیگرتو بخورم بخوای بهم بگی بیا اینجا بشین روی مبل کنار دستیت میزنی و میگی بیشی بیشی(بشین بشین) شیر بخوای میگی شی شی و بهش اشاره میکنی
5 بهمن 1392
1